عملیات پرداخت با موفقیت انجام شد.

رسید را برای اکانت ثبت‌نام ارسال کرد. آن لحظه که تایید ثبت‌نام را دید، احساس پیروزی و غرور کرد. قدم در مسیری گذاشته که مدت زیادی‌ست که احساس میکند به آن نیاز دارد. در کودکی یکی از سرگرمی‌هایش قلم و دفتر بود. به نوجوانی رسید و این دو شدند همراه همیشگی او. کلاس درس و باشگاه و هنر فرقی نداشت در هر جمعی این دو یار را با خود میبرد. زمانیکه پا به جوانی گذاشت کمی فاصله گرفت. شاید بی‌وفا شده، شاید گفته‌ی اطرافیان که" این کار بی‌فایده است!" رویش اثر گذاشته. هر دلیل و بهانه‌ای باشد، مهم اینست که فاصله افتاده. اما درونش تشنه است. تمنای یار را دارد. دقت که میکند میبیند فقط برای آرزوی خوب داشتن برای دیگران به سراغ آن زوج دوست‌داشتنی میرود. آنچه ترغیبش میکند تا باز هم به سراغ آنها برود تایید و علاقه دیگران به دعاهایش است. اکنرن بعد از ساعت های طولانی مقاومت، قدم در مسیر رسیدن به یار گذاشته. قلم، کاغذ،‌ نوشتن، بیان با کلمات،‌خلق در دنیای جمله، زبان و ارتباط با ژرفای درون؛ گویا معشوقه‌ی اوست. باورش سخت است. در این دنیای پر از هیاهو و بدو بدو، بنشینی و در جهان خود زندگی کنی. آنچه ظاهرا به آن علاقه دارد خارج از استرس و سرعت و خشم دنیای کنونی‌ست. خارج از مسابقه برای برتری، جنگ برای بقا، چالش‌های سخت غیرضروری، کلاس و شهرت، حتی خارج از به رسمیت شناخته شدنست. در این نقطه، لحظات سرشار از تردید، شک،‌ توهم،‌ نگرانی و گم گشدگی را زندگی میکند. اما زندگی میکند. با خود میگوید اگر این مسیر را نیامده بود حتما از بیکاری و هجوم نامنظم افکار یا به بی‌راهه میرفت یا کارش به جنون و خودکشی کشیده میشد. بگذریم. امید دارد در این مسیر نور دریافت کند. به نور دعوت کند نور ببخشد و شاهد درخشش جهان باشد.